نگار نازمون نگار نازمون، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

اولین فرشته کوچولوی ناز مامان و بابا، نگار

هدایای زمستونی

 سلام عشقم عزیزم  اون قدر همه دوستت دارن و لی لی به لالات میذارن که میترسم آخرش لوس بشی عشقم ( خدا نکنه ) دست همگی درد نکنه این پوتین های خوشگلو مامان بزرگ زحمت کشیدن برات خریدن عزیزم مبارکت باشه دست مامان بزرگ درد نکنه این کاپشن نازم  عمو همایون زحمت کشیده برات خریده  مرسی عمو جونمممم از بس که عاشق سرسره ای  عمو محمد زحمت کشید و این سرسره خوشگلو برای شما خرید عمو جون متشکرم روش جدید از سرسره بالا رفتن !!!  دو تا عکس تصادفی: اتاق نگار بعد از بازی!!! ( کاملا منفجر ): این جوجه نازم ( که دو تا بچه هاشم بغلش هستن و تو عکس نیفتاده به دلایل شیطونی شما... ) خ...
17 آذر 1392

واکسن 18 ماهگی نگار

 سلام عشقم  عزیزم مامانی نگارم سبزه نگارم دختر خانوم و شجاع من رفتیم واکسن 18 ماهگیتم زدیم. دخترم ماشاا.. داری بزرگ میشی خوشگل مامان نه اینکه گریه نکردیا (مثلا از تو مطب تا در اتاق دکتر باز شد و دکترو دیدی برگشتی عقب و میخواستی فرار کنی ) اما من انتظار داشتم بیشتر باشه شدتش  اما  خلاصه که خیلی ماهی عشقم.  سه روز هم تب کردی دختر نازم  اما خیلی صبوری کردی عسلم مرسی مامان. عاشقتممممممممم  تازه از دکتر اومده بودیم و دست و پای چپت  خیلی درد می کرد (واکسن به هردو زد عمو دکتر) برا همین نمیتونستم لباسات و کفشاتو دربیارم عزیزم یعنی می ترسیدم و شما هم مثلا میخواستی به روی خودت نیاری که جاییت د...
17 آذر 1392

عاشورا 92

 سلام عشقم ببخشید مامانی امسال نشد عکس زیادی ازت بگیرم  عزیزم از بس که شیطونی کردی و هوا سرد بود.  اما یکی ازت گرفتم: ان شاا.. در پناه حق و زیر سایه سرور و سالار شهدا  سلامت و شاد باشی سادات خانومم آمیییین دوستت دارم نگارنازم ...
17 آذر 1392

18 ماهگیت مبارک عسلم

سلام نگار نازم امروز یک سال و نیمت شد عشقم . چقدر زود داری بزرگ میشی و پر و بال میگیری دختر نازم و من از کنار تو بودن دارم لذت میبرم. بار الها پروردگارا خودت در پناه خودت حفظش کن. خدایا نه میخوام نه میتونم جز تو عشقی دیگر را بپرستم به جز عشق های زمینی.  خداوندا آفریدگارا این بنده حقیریت ازت یه تمنای بزرگ داره: پروردگارم ازت میخوام به این فرشته کوچولوی من این عشق زمینی من نظر کنی و همیشه سلامت و شاد ببینمش. خدایا تو خودت از درون همه ما آگاهی تو خود حقی خود عشق و خواستن. پس میدونم و مطمئنم که مثل همیشه حال منو میفهمی یا رب. این خونواده کوچیکو دریاب خدایا خداوندا. آمیییییین  عزیزم عشقم داری خانوم میشی. قربونت بش...
3 آذر 1392

یه پست طووووووووووولانی از این تاخیر طوووووووووولانی

 سلام به همه دوستا و مامانای خوب و مهربون ببخشید که این همه تاخیر داشتم واقعا همتون حق دارین  اما یه دلیل بزرگ دارم -  نگار بستری شد یهویی گفتم که رفته باشم سر اصل مطلب. البته توی این مدت منم یه کمی از لحاظ کاری سرم شلوغ بود  اما این موضوع ناراحت کننده مزید بر علت شد و من کاملا از همه چیز بریده بودم نه حوصله خونه رو داشتم نه حوصله اداره نه هیچ کسی رو چه برسه به اینکه بیام نت و وبو آپ کنم. خلاصه بازم ببخشید دوست جونای مهربونم. از همتونم بخاطر اینکه تو این مدت یاد من بودین و برام کامنت گذاشتین ممنونم. از اول براتون میگم: مسافرت آبعلی و عکس هاش:چند هفته پیش با مامان بزرگ اینا و خاله و دایی مامان رفتیم آبعلی....
12 آبان 1392

شیرین کاری ها و عکس های 14 و 15 ماهگی نگار

سلام نگار نازم مامانی دلم برا نوشتن از تو و برای تو تنگ شده بود عشقم. خلاصه بگم خیلی ناز و خانوم شدی. ماشاا.. از شیرین کاریهات برات بنویسم یه کم: وقتی میگم بریم: میگی بیریش یعنی بریم... وقتی میگم باشه؟ سرتو به نشونه باشه تکون میدی... وقتی میگیم سفت بغلمون کن دستاتو محکم میندازی دور گردنمون و سفت بغلمون می کنی و سرتو میذاری رو شونمون از پشت سر هم با دستای کوچولوت میزنی پشتمون و نازمون می کنی...... وقتی بهت غذا میدیم با دو تا دستات دستمونو می گیری و بووووس می کنی عشقم با محبت من. وقتی میگم بزن قدش دستتو میاری بالا و محکم میزنی به دستم دور سرت بگردم. وقتی میگیم دست بده مثل آدم بزرگا دستتو میاری جلو و باهامون دست میدی. یاد گر...
8 مهر 1392

عکس های 16 ماهگی و یه پست طولانی

 سلام نگار نازم خوبی مامانی؟ شب ها با اذیت های من و بابایی که بهت شیر نمیدیم در چه حالی دخترم؟ آره مامانی می فهمم. بله حق داری  اما من و بابایی برای خودت اول داریم این کارو انجام میدیم. امیدوارم تو هم باهامون بیشتر همکاری کنی تا شبها یه خواب راحت هممون داشته باشیم. خیلی دوستت داریم عشقم. اینم یادت نره من و بابایی مثل همیشه بهترین هارو برات میخوایم. سلام خاله های مهربون شرح این شبهای سخت رو بالا براتون نوشتم.  برام دعا کنید دوست جونای مهربونم. حالا بیاین بحثو عوض کنیم و بریم سراغ عکس های 16 ماهگی نگار: یه توضیح بدم:  بعضی عکس ها یه کمی بی کیفیت هستن آخه با گوشی گرفته شدن طبق معمول دوربین یادمون رفته بود ...
8 مهر 1392

16 ماهگی و اولین شهر بازی نگارررررررررررررر

 سلام عزیز مامان قشنگم جونم واست بگه اندر احوالات روزهای تنظیم خواب شما داریم سعی می کنیم که شب ها خسته ات کنیم تا راحت بخوابی عشقم. برای همین هفته پیش بردیمت پارک ارم باغ وحش و  قلعه سحر آمیزززززززز اول که شما خواب بودی از بس که از صبح هرچی بهت گفتیم بخواب نخوابیدی آخه مامان جون ( مامان بابایی) و عمه مژی خونمون بودن و شما دلت نمیومد بخوابی. بعدش عصری رفتیم دنبال مامان بزرگ ( مامان مامانی ) و خاله که بازم خواب از سرت پرید و بالاخره تو ماشین تو بغل مامان بزرگ خوابت برد تا رسیدیم پارک. گفتیم تا هوا روشنه بریم باغ وحش تا شما هم بیدار شی بعد شهر بازی - تا رفتیم تو محوطه باغ وحش شما بیدار شدی عشقم: آهویی دارم خوشگله ...
8 مهر 1392

بالاخره تصمیم گرفتیم

سلام به همه دوستا و مامانای گل و مهربون اول همه از همتون به خاطر همدردی و راهنمایی های دوستانتون تشکر می کنم. مرسی که این قدر من و نگارمو دوست دارین دوم میرم سراغ تصمیمی که برای نگار خانوم گرفتیم - شاید اگه جواب گرفتیم یه تجربه ای هم براتون باشه -: نگار خانوم خوشگل مامان با شما هم هستم: من وبابایی از اون روز که از پیش دکتر اومدیم خیلی ناراحت و نگران بودیم و با همون آب و تابی که تو پست قبلی نوشته بودم برای همه تعریف میکردیم.  راستش بزرگترها خیلی قاطعانه تر از دکتر باهامون برخورد کردن و گفتن که ما نباید از حرف دکتر ناراحت بشیم و باید سعی کنیم تا جایی که میتونیم به حرفاش عمل کنیم. البته  مامان بزرگا یه کمی ملایم تر بودن...
7 مهر 1392

دل نگرانیهای مادرانه - کمک میخوام از همتون لطفا

سلام به همه مامانا و دوستای خوب و مهربونم سلام به نگار نازم عشقم جونم امیدم عزیزم مامانی امروز این پست مربوط به عکس ها و شیرین کاریای شما نیست قشنگم. ببخشید عشقم.  اما مامانی یک کمی دلواپس و نگران نوع رفتار با شماست که میخواد تو این پست با خاله ها درمیون بذاره و ازشون راهنمایی و نظر بخواد. خاله های خوب الان میگم داستان از چه قراره:  راستش این نگار خانوم ما خوابش خیلی کمه. یعنی از نوزادیش هم همین طور بود. الان که بزرگتر شده مثلا اگه باید شب ساعت 10 11 بخوابه تا حداقل 6 7 صبح, همش 4 ساعت شاید یکسره بخوابه. بعدش هی پا میشه و شیر میخواد. شاید 4 بار 5 بار یا حتی بیشتر.   الهی قربونش برم من که دیگه عادت...
3 مهر 1392