شیرین کاری ها و عکس های 14 و 15 ماهگی نگار
سلام نگار نازم
مامانی دلم برا نوشتن از تو و برای تو تنگ شده بود عشقم.
خلاصه بگم خیلی ناز و خانوم شدی. ماشاا..
از شیرین کاریهات برات بنویسم یه کم:
وقتی میگم بریم: میگی بیریش یعنی بریم... وقتی میگم باشه؟ سرتو به نشونه باشه تکون میدی... وقتی میگیم سفت بغلمون کن دستاتو محکم میندازی دور گردنمون و سفت بغلمون می کنی و سرتو میذاری رو شونمون از پشت سر هم با دستای کوچولوت میزنی پشتمون و نازمون می کنی...... وقتی بهت غذا میدیم با دو تا دستات دستمونو می گیری و بووووس می کنی عشقم با محبت من.
وقتی میگم بزن قدش دستتو میاری بالا و محکم میزنی به دستم دور سرت بگردم.
وقتی میگیم دست بده مثل آدم بزرگا دستتو میاری جلو و باهامون دست میدی.
یاد گرفتی سوت بزنی عشقم. البته مسلط نیستی اما همین که لباتو غنچه می کنی و صداشو درمیاری بسه که من و یه جماعت عاشق ضعف بریم برات.
وقتی میگیم نگار سرفه کن دستاتو میگیری جلوی دهنت و الکی سرفه میکنی. عاشقتممممممممم
وقتی میگیم نگار خانومانه بخند دستاتو میگیری جلوی دهنت و میخندی.
کمک میکنی باهامون سفره پهن میکنی عشق مامان.
یواش یواش میخوای دستشوییتو بگی خودت میدویی میری دم دستشویی و تا من میرم آبو باز کنم میری تو اتاقت خشک کنتو برام میاری. وای عاشقققققتم مامانی
به چایی میگی دایی
کتاب هاتو ورق میزنی و با نی نی های تو کتاب صحبت می کنی. این قدر با حوصله و حرفه ای ورق میزنی که دلمون ضعف میره برات.
در جعبه اسباب بازیهاتو نشون میدی و میگی با ..... یعنی باز کن.
عاشق اینی که از پله ها بالا بیای عشقم.
هنوز به تاب میگی آب و به آب میگی اب
خلاصه جیگر شدی جیگررررررر
اینم از عکسات عشقم:
در حال ربودن کنترل دستگیر شدی:
نگار دستت کووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟
پا ( به قول خودت بوا ) ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گوش؟؟؟
زبون؟؟؟
سی دی فروشی نگار :
مجله فروشی نگار :
و بالاخره پلاسکو فروشی نگارررررررررررررر:
مامان بزرگ مهربون همین جا جا داره ازت بابت صبر و حمایتت تشکر کنم
عزیزم بابایی هم یه عکس با هندونه داره که اگه پیداش کردم حتما کنار عکست میذارم.
--- پیداش کردم عشقم اما کیفیتش خیلی پایینه. اگه تونستم روش بیشتر کار می کنم تا بهتر شه اما برای فعلا بد نیست هان؟؟؟ ---
رفته بودیم خونه عمه خاله ( عمه من, خاله بابایی ) الهی قربونت برم که انگار تو ترمینال منتظر روی ساکت نشستی
قربوووون این هیجان تو چهره ت برم مادرررررر
عاشق موتوری مامانی. عین بابایی. ان شاا.. تو هم مثل بابایی تو این رشته مقام بیاری قهرمان ورزشکار مامان.
راستی این کیکو خاله فریناز برای شما پخته بود و آورده بود. واقعا دلم نیومد اینجا نذارمش. خاله جووون دستت درد نکنه.
عزیزم تو ماه رمضون که من مهمون داشتم با هم رفته بودیم برج میلاد چند تا عکس ازت دارم:
عاشق راه رفتن روی چمن هایی مامانی. انشاا.. همیشه سالم و تندرست باشی عشقم
قربووون این خنده های نازت بشم مامانی. دوستت دارم زیااااااااد
من فدات بشم که با خوابت می جنگی !!!
وقتی موش میشی
جوووووووووووون
اینم چند تا عکس هنری ( به قول بابایی و عمو مهرداد henri ) :
این عکس هم خالی از لطف نیست عزیزم. شما 6 ماهه بودی عشقم:
اولین مراسم عاشورا که شما شرکت کردی خانوم نازم. انشاا.. در پناه حق و جدت امام حسین (ع) همیشه سالم و خوشبخت و شاد باشی نگارم.
من و بابایی همیشه بهترین هارو برات میخواییم.
بازم از همه مامانا و دوست جونای خوبم عذرخواهی میکنم. هم دیر اومدم هم بخاطر مشکل دوربین عکس زیاد و با کیفیت نداشتم. جبران می کنم. دوستتون دارم. بوووووس