نگار نازمون نگار نازمون، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

اولین فرشته کوچولوی ناز مامان و بابا، نگار

25 ماهگی عشقم

سلام نگار نازمممممممممممممممم تورو خدا مامانو ببخش اینقدر دیر آپ میکنه  عزیزم . آخه این چند وقت  خیلی سرمون شلوغ بووووود و اتفاقات زیادی افتاد و مجبور بودیم همش بریم مسافرت. البته  خدارو شکر می کنم ان شاا.. همیشه به شما دختر نازم خوش بگذره مامانا خاله ها دوستا .... از همتون بابت این تاخیر طولانی عذرخواهی میکنم. شرمنده همتونم ... پیغام هاتونم همه رو می خوندم  اما فرصت جواب دادن نداشتم. مرسی که توی این مدت به یاد من بودین مامان گلشید جون، افسانه جون، سمیرا جون، مامان نگار جون، مامان دیبا جون، خاله فرینازش، الهه جون و ..... دست همتون درد نکنه دوستای خوبم . نگار جونم مامانی ناز شدی عشق شدی هرچی بگم کمه آخه دیگه تغ...
7 مهر 1393

تولد تولد تولدت مبارک

 عزیزم تولد 2 سالگیت  مبارک عشقم سلام نازم عشقم جونم سلام  مامانا و دوستای خوبم  عزیز مامان دیگه داری بزرگ میشی و  منم برای این روزا دلم هی تنگ میشه مامانی امسال خیلی دوست داشتم برات یه تم تولد انتخاب کنم  راستش انتخابم کردم:  رنگین کمان . اما یه کمی مریضی شما و یه کمی داستان شیر و یه کمی هم مهدکودک با هم دیگه دست به دست هم دادن و وقت نشد عشقم. ان شاا.. سال های بعد برات جبران کنم زندگیم.   اما عوضش خودم سعی کردم همه چیزو برات رنگین کمانی کنم. بشقاب های رنگی، لیوان ها و قاشق ها و بادکنک ها..... تازه یه ژله رنگین کمان هم درستیدم . البته بخاطر کمبود وقت اولش سعی کردم از قنادی ها کمک بگیرم&nb...
17 خرداد 1393

23 ماهگی و یه عالمه شیرین زبونی و عکس

عزیز دل ماما داری بزرگ میشی مامانی. منم نگران از این همه سرعت زندگی و اینکه بهت نمیرسم. تو داری تند تند میری بالا و من از این پایین دارم با اشتیاق و نگرانی پا گرفتنتو تماشا می کنم و منتظر اوج گرفتنتم. نگرانم از اینکه تو این مسیر اشتباهی کوتاهی کنم یا نتونم اونطوری که میخوای همراهت باشم.  اما اینو بدون عشقم همیشه و همیشه باهاتم و برات بهترینهارو میخوام. مامانی اون قدر شیرین شدی ماشاا.. که نگووووو  دیگه یواش یواش داری جمله میگی. وقتی چیزی میخوای که میدونی ممنوعه با ناز و با الفاظ بابایی جونم و مامانم صدامون میکنی و ما هم که دیــــــگه مگه میشه بهت نه بگیم. وقتی بابایی از سر کار میاد میدوی میری دم در و تند تند بابایی بابایی میکنی و...
17 خرداد 1393

مهد کودک دوستت ندارم!!!

سلام دوستا و مامانای خوب و گلم بازم  یه عالمه تاخیر داشتم ببخشید  اما واقعا سرم شلوغ بود.  از یه طرف  قرار شد از اول سال نگارو بذاریم مهد کودک  که خودتون حتما میدونین گشتن و انتخاب یه مهدکودک خوب چقدر کار پر استرس و سختیه.  داستان از این قرار بود که دکتر نگار جون بخاطر اینکه نگار اجتماعی بشه  خیلی اصرار داشت که نگار بره  مهد کودک . خلاصه ما هم گشتیم و گشتیم تا بعد بازدید از چند تا مهدکودک بالاخره یه مهد کودک خوب سه ستاره درجه یک انتخاب کردیم و نگارو با سلام و صلوات گذاشتیم اونجا    ..... اما..... نگار نمیدونم مامانی چرا اینقدر داری مقاومت میکنی عشقم. کاشکی میشد برم تو دلت قلبت تو چشمات...
17 خرداد 1393

13 بدر 93 - بوستان نهج البلاغه

سلام عشقم. امسال 13 بدر با  مامان بزرگ اینا رفتیم بوستان نهج البلاغه و شام بیرون...  اما بازم عکسا بیشترشون تو گوشی بنده بود و همه  از بین رفت. آخه چقدر بستنی دوست داری تو مامانی نووووووووووش جوووووووووووووونت  عزیزم  وقتی میری تو زمین بازی فقط به هوای بستنی میشه آوردت بیرون خاله خاله خاله آخه چند تا بستنی؟ بســـــــــــــــــــه ان شاا.. همیشه  سلامت و شاد و پر انرژی باشی عشقم   ...
20 فروردين 1393

نوروز 93 و مسافرت شمال و سرعین

 عزیزم  امسال هم سال تحویل ما شمال بودیم به همراه مامان جون و مامان بزرگ و عموها و خاله و زن عمو و البته عمه مژی. چند روز اول اونجا بودیم و بعد اومدیم تهران و آخر هفته دوباره رفتیم  مسافرت. -سرعین-  بـــــــــــله یه سفر جسارت آمیز تو این فصل به خصوص که امسال عید واقعا سرد بود و شما هم تو شمال سرما خوردی  اما به لطف خدا خوب شدی و ما با خاله فریناز و عمو مهرداد راهی سرعین شدیم. تو ادامه  عکسا رو میذارم. شمال:  5 دقیقه مونده به سال تحویل تو بغل عمو همایون بعد از سال تحویل در حال باز کردن کادوهااااااااا - این لوازم دکتر بازی رو خاله زحمت کشیده برات خریده عشــــــقم بلکه بتونیم ترستو از عمو دک...
20 فروردين 1393

چهارشنبه سوری 92

سلام عشقم. دومین چهارشنبه سوریت  مبارک باشه عشقم. امسال چهارشنبه سوری دعوت بودیم خونه خاله بهاره اینا و  خیلی خوش گذشت.  واقعا زحمت کشیده بودن. دستشون درد نکنه. جای همتون خالی خاله هاااااا  اما ببخشید بازم عکس کم دارم برا اینکه بیشترش تو گوشیم بود عاشق آتیش بازی شده بودی نازم بر عکس تصور من که فکر می کردم میترسی اصلا نمی ترسیدی و فشفشه هارو دستت می گرفتی و تند تند تکونشون میدادی  قربونت برم  الهی اینم یه عکس که از روی آتیش با بابایی پریدی عشقم اصلا واضح نیست   اما دلم نیومد  نذارمش عشقم سرخی من از تو، زردی تو از من  آتیش ان شاا.. همیشه  سلامت و شاد باشی نگار نا...
20 فروردين 1393