نگار نازمون نگار نازمون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

اولین فرشته کوچولوی ناز مامان و بابا، نگار

13 بدر 93 - بوستان نهج البلاغه

1393/1/20 11:27
نویسنده : مامان نگار
713 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم. امسال 13 بدر با  مامان بزرگ اینا رفتیم بوستان نهج البلاغه و شام بیرون...

 اما بازم عکسا بیشترشون تو گوشی بنده بود و همه  از بین رفت.نگران

آخه چقدر بستنی دوست داری تو مامانی نووووووووووش جوووووووووووووونت  عزیزم

 وقتی میری تو زمین بازی فقط به هوای بستنی میشه آوردت بیرونچشمک

خاله خاله خاله آخه چند تا بستنی؟ بســـــــــــــــــــه

ان شاا.. همیشه  سلامت و شاد و پر انرژی باشی عشقم ماچ

 

پسندها (1)

نظرات (18)

منصوره مامان زهره
20 فروردین 93 12:16
خوش گذشت خاله جون ؟ بستنی ها هم نوش جان
مامان نگار
پاسخ
مرســــــــــــــــــــی خاله جوووون جاتون خالـــــــــی
مائده(ني ني بوس)
20 فروردین 93 15:46
قررربون اين جوجوي خوشگل.خصوصي عزيزم
مامان نگار
پاسخ
مرســــــــــــــــــی
افسانه مامان هیچکس!
21 فروردین 93 22:31
کیه بستنی دوس نداشته باشه!؟ منم بعضی وقتا با بستنی راضی میشم ...
ساینا مامان آریان نهال نیوشا
22 فروردین 93 9:45
خوشگل
مامان نگار
پاسخ
ممنون عزیزم خوشحال میشم آدرس سایت اگه داری برام بذاری
خاله فرينازش
23 فروردین 93 11:51
تازه خود مامي نگار هم خيلي خانومه. با وجود يه بچه كوچيك و شاغل بودن در يكي از بهترين ارگاناي مملكت كه البته سختي‌هاي خاص خودشو داره، هيچ‌وقت خودشو كنار نمي‌كشه. هميشه در صحنه حاضره. هيچ‌وقت از حضور نگار براي پيچوندن جمع استفاده نمي‌كنه (مثل خيليا...) و هميشه پايه‌س و من يكي ازش درس مي‌گيرم تو مادري. ديگه اين‌كه اين دوست خوبمون عليرغم وظيفه خطير مادري و همسري، هميشه بسيار شيك‌پوش و تر و تميزه و من هميشه تحسينش مي‌كنم براي اين‌كه همه چيز رو در حد اعلا و يك‌جا كنار هم مي‌چينه. تازه به نظرم علاوه بر يه مامان بي‌نظير، يه همسر عالي هم هست (و البته كه بابايي نگار (كه داداش ما باشن) هم جزو مردان خيلي خاص، شوخ، شاد و عجيبا خانواده دوست و ويژه هست و در مورد ايشون هم خيلي حرف واسه نوشتن هست). كلي حرف ديگه دارم كه بايد بعدن بيام بنويسم. ولي مامانش بهترين‌ها رو براي شما عزيزاي دلم مي‌خوام. خوب و خوش باشين هميشه.
مامان نگار
پاسخ
یعنی خاله ترکوووندیا. ما باید از تیپ و شخصیت زیبای شما درس بگیریم عزیزم. از زیبایی ظاهری که چیزی کم نداری از زیبایی باطنی که نگووووو دیگه چی میخوای چی بگم از کجا بگم بعدش کجا برم... عزیزم خیلی لطف داری خودتم یه همسر نمونه و عالی هستی کدبانو و دوست داشتنی. با وجود شاغل بودن (صد البته تو یکی از ارگانهای به نام کشور) باز هم همیشه مارو شرمنده کردی و همیشه تو دعوت کردن پیش دستی کردی و همیشه چه میزی برامون چیدی با اینکه تا عصرش سر کار بودی ... گفتنی واقعا زیاده اما واقعا شرمندم کردی خالــــــــــه جون مهربون. ان شاا.. شما هم همیشه در کنار همسر مهربون ( داداشم ) شاد و خوشبخت باشید
سمیرا مامان آنیسا
23 فروردین 93 14:25
نشو جونت عزیزه دلمممممممممممممم عاشق اون کلاهتم خوشتیپ خاله عیدتم مبارک عزیزه دلم ایشالله همیشه سالم و سلامت باشی
مامان نگار
پاسخ
مرسی خاله دیر به دیر میایی خاله بدتر از مامانم
مامان گلشيد
24 فروردین 93 13:49
قربون اون بستني خوردنت نوش جونت جوجو طلايي
مامان نگار
پاسخ
شما هم بفرمایید خاله جوووووووون
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:03
من اينجا سه تا كامنت نوشته بودم مامان نگار، كه گويا فقط يكي‌ش رسيده به دستت عزيزم. كلي از دخملون نگار نوشته بودم كه ماشاءالله، چقدر باهوشه. چقدر بچه متفكريه و گاهي واقعا من به عنوان آدم بزرگ جلوش كم ميارم با اون نگاه‌هاش كه از گوشه چشم به آدم مي‌كنه و عاقل اندر سفيه برخورد مي‌كنه باهات. آدم باورش نمي‌شه اين دخمل ما هنوز دو سالش نشده. واقعا هوش و ذكاوت از چشماش مي‌باره و البته شيطوني‌هاشم خيلي زير پوستيه. كاملا مي‌دونه چه كاري رو بايد بكنه و چه كاري رو نه. خلاصه خدا خوبي رو در حق نگارمون تموم كرده، هم نازه، هم خيلي دختره (خيلي نازداره) هم خيلي باهوش و آروم. (ماشاءالله لاحول و لا قوه الا بالله)
مامان نگار
پاسخ
مرســــــــــــی عزیزم نظر لطفته باور کن چون خیلی دوستش داری اینطوری به نظرت میاد دمت گرم زیر پوستی رو خوب اومدی خاله ان شاا.. به زودی زود شما ... بعد من هی تعریف کنم هی تعریف کنم هی هندونه بیارم هی ... البته نی نی شما اصلا نیازی به تعریف نخواهد داشت آخ چقدر دوست دارم بغلـــــــــَش کنمزود باشین دیگه اما نه فعلا هنوز جا دارین حالا فعلا خوش باشین با هم بعد سر فرصت ان شاا..
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:12
و اما داداشم كه باشه باباي نگار، يه باباي انرژيك و شوخ،‌ كه ايشالا سايه‌ش هميشه بالاي سر خانواده‌ش باشه، عين پروانه دور خانواده مي‌چرخه، واقعا به داشتن همچين داداشي افتخار مي‌كنم. من خودم به شخصه ترجيح مي‌دم به خاطر همه خصوصيت‌هاي خوبشو و جنبه بالاش و اثبات برادري‌ش هميشه در كنار اين خانواده دوست‌داشتني باشم و لحظه‌هاي خوبمونو باهاشون بگذرونم. هر چند كه دوستيشون در غم و شادي هميشه شامل حالمون شده. خلاصه كه شادي و سلامتي هميشگي‌تون تا هميشه‌ي دنيا، آرزومه.
مامان نگار
پاسخ
یعنی دیگه نمی دونم چی جواب بدماینو میذارم به عهده خودش. اما بازم ممنون که اینقدر خوب و بامحبتی خاله جوووون
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:17
دلم نيومد اينو نگم كه تا حالا ما دو بار در شرايط سخت با بچه كوچيك با هم رفتيم سفر. هوا سرد بوده و سيستم گرمايشي مشكل داشته. كاشان و سرعين... واقعا در و ديوار رو به هم دوخته و پنجره‌ها را با پتو كيپ كرده و كل دكور محل اقامتمون را به هم ريخته كه مبادا كسي سردش بشه. خلاقيت و فني بودن و دست فرمون يكش هم كه ديگه گفتني نيست. مامانش براي خودتون صدقه بده و رسيدي خونه اسفند دود كن. بازم براتون وان‌يكاد مي‌خونم و خودمم صدقه مي‌دم.
مامان نگار
پاسخ
قربوووووووووووونت برم عزیزم مزه سفر به همین چیزاس دیگه اصلا میدونی ما حال نمی کنیم بریم تو هتل و همه چیز ok باشه آخه اون وقت این همه خلاقیت داداشتو چطوری کشف کنیم؟؟! وااااااالا یا اگه تو هوای سرد و برفی با اون همه نفوس بد تو جاده را نیفتیم چطوری میشه دست فرمونو کشف کرد؟ هان؟ نه خداییش دیگه بازم مرسی عزیزم برای هممون صدقه میدم و اسفند دود میکنم که این دوستیمون پابرجا بمونه
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:18
قربون محببت، كاش قصر داشتمو از مهمانان ويژه‌م، 7 شب و 7 روز، پذيرايي آنچناني مي‌كردم... در ضمن از شما به ما رسيده.
مامان نگار
پاسخ
تا الان غیر از این برای ما نبوده عزیزم از شما هم به ما زیاد رسیده
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:20
نگارم مثل خودت يه اخلاقاي ويژه داره‌ها! تو ساعت 4 بايد چايي بيسكوييت بزني، نگارم بستني. البته داداشا هم كه كلوچه و ... منم بايد براي خودم يه عادتي ابداع كنم. من اصلا ساعت 3 نصفه شب عادت دارم، عدسي بخورم. خوبه؟
مامان نگار
پاسخ
عالیـــــــــه منم پایتم
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:26
اي جونم. چند شب پيش به داداشش مي‌گم بيا امسال به بچه‌دار شدن فكر كنيم. رفت توو اون فاز فسلفيا و اون تيريپا كه تو براش اسم گذاشتيا... البته بهش حق مي‌دم اما كلي برام مساله طرح كرده كه بايد بهشون فكر كنم و جواب در بيارم! كلا از اين لحظه كه يه چيزي رو براش مطرح كردم بايد تا چند وقت منتظر بررسي زواياي قضيه باشم. فكر كنم همين اندازه كه از ازدواجمون گذشته بايد وقت بگذاريم براي تفكر به زواياي بچه‌‌دار شدن.
مامان نگار
پاسخ
باز به داداشش گیر دادیا. بابا مگه میذاره بهت بد بگذره که دنبال زندگی 3 نفره میگردی؟ خدائیش همسرت یه دونه س این قدر اذیتش نکن جای برادری ماهه. فعلا همین طوری مطمئن باش بهتون بیشتر خوش میگذره. اون یه چیزی میدونه که این همه مساله برات طرح کرده بــــــــــــاور کن
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:34
حتما اين جريان دست فرمونو به داداشم بگو مامانش! توو راه زنجان قزوين، اونجايي كه به همسر گفتم كمربندشو ببنده، عمو ناراحت شد فكر كنم، اما بهش از قول من بگو، تو دست فرمون يكي، اصلا تو پايه يك فرمول وان، ما به شما اعتماد داريم، به اين جامعه راننده تريلي‌ها اعتماد نداريم اصلا شما هوايي برو، ما آخ مي‌گيم؟ مثلا وقتي گرگ كندوان، پيچ‌ها رو با چشم بسته مي‌ره ما يه تكون به خودمون مي‌ديم؟ خودمونو مي‌سپريم به موج‌هاي فرمون باباي نگار و تو ذهنمون با آهنگ مي‌ريم توو فضا...
مامان نگار
پاسخ
خیــــــلی باحالی به خدا. عاشق این تیکه های فی البداهتم به خدا. نه بابا جنبه بالاس باور کن شاید از گرگ ابهر این انتظارو نداشته فقط بازم میگم خیلی باحالی خاله عاشقتم
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:37
مي‌دونم رفيق. كاراش هيچ‌كدوم اشتباه و بي‌فكر نيست. بهش اعتماد دارم. توكل به خدا ممنون از تعاريفت عزيزم
خاله فرينازش
25 فروردین 93 10:49
مامان گلشيد
16 اردیبهشت 93 13:14
ايشالا هميشه به شادي خانومي معلومه خيلي خوب و خانومي كه اين همه ازت تعريف كرده ها دلم نيومد اين نظرا رو نخونم اميدوارم هميشه در پناه خداي مهربون موفق و شاد باشي
مامان نگار
پاسخ
مرسی عزیزم نظر لطفتونه خانمی
آرمیتا پری کوچک دریا
3 خرداد 93 9:15
سلام عزيزم تولدت مبارک خاله جون ايشالا صدوبيست سال کنار مامان بابا شاد زندگى کنى