نگار نازمون نگار نازمون، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

اولین فرشته کوچولوی ناز مامان و بابا، نگار

بعد از یک سال تاخیر

1394/10/30 12:01
نویسنده : مامان نگار
1,462 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام  عزیزم دختر نازم

 تقریبا یک سالی میشه که برات ننوشتم دختر نازم. ببخشید  اما ان شاا.. دیگه  دوباره میخوام برات بنویسم...

 دیگه بزرگ شدی عشقم خانم خانم . دیگه مثل بزرگا رفتار می کنی  خیلی بیشتر باهام حرف میزنی دیگه دارم  دختر داشتنو حس زیباشو با همه وجودم احساس می کنم. خدایا شکرت که بهم دادیش خدایا صد هزار مرتبه شکر که مواظبشی خدایا شکرت که عاشقم کردی. بار الها در پناه خودت حفظ و خوشبختش کن یا رب.

تو این یه سال یه عالمه اتفاق های خوب و بد افتاد که عکس ها رو  تصادفی میذارم...

بالای لبت خشکی زده بود غمگین

به اینجا میگی پنجره شهر موش ها ... قربون هوش و تخیلت برم من بغل

زمین بازی دریاچه خلیج فارس - خیلی دریاچه رو دست داری عشقم

 

 

 

 

اینم  بعد یه عالمه بازی

وقتی پیش بابایی تو ماشین می شینی خانوووووووم

پارک با بابایی تنهایی زیبا

 خانوم شدی به خدا بوس

تو راه رفتن به شمال زمستان 93 - تماشا و ذوق اسب ها...

قربووون خنده هات برم  عزیزم - تو بغل مامانجون - شمال - زمستان 93 مامانجون کمرشونو اونجا عمل کرده بودن

هنر نمایی مامان خندونک  برنج قالبی

مشهد - زمستان  93

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

جووووونم

بهار 94 - البته این عکسو تو مهد ازت انداختن و برای عید موهاتو کوتاه کرده بودیم باید ببخشی مامانی خیلی کوتاه کرده بودیم ( زن عمو کوتاه کردن )  اما خوب عوضش بعدش  خیلی خوب بلند شد. دستشون درد نکنه خجالتبوس

سفره هفت سین - عید 94

 

و......

و موهای بسیار بسیار کوتاه شما - ما رو ببخش مامانی خطا

تعطیلات عید 94 و دید و بازدید

13 به در 94

هنر نمایی با موتور: (بابایی قهرمان ! )

عروسی خاله نویده از دوستای خوب و صمیمی مامان  - بهار 94

مثل فرشته ها شده بودی  عروسک قشنگم محبت

مسافرت شمال - اردیبهشت 94 - رستوران شهرام

جشنواره لاله ها - اردیبهشت 94

گلم تو گلها بوس

گل باشی و عمرت چو گلها نباشد

 تو را غمی هرگز به دنیا نباشد

یه شهربازی هست نزدیک مرزن آباد که به لطف بابایی و  شما کشف شد! چشمک

برای اولین بار با رشادت رفتی بالا و ما یه عالمه خوشحال شدیم اما .....

دیگه نمی تونستی بیایی پایین و از اون بالا گریه می کردی...

خلاصه...

بــــــــــــــــــــــــــــــله .. بابایی  مجبور شدن با هزار تا سلام و صلوات بیان بالا تا شما رو بیارن پایین!!!

آخه یکی نست بگه مجبووووووووووووووری آخــــــــــــــــه؟؟؟!!

و دوباره تعجب

و....

خنده

راستی این اولین مسافرت شما بعد از بای بای با پوشک بود. عالی بووووودی عـــــــــــــــــــــــالـــــــــــــــــی بوس

جووووووووونم

خلوت پدر و دختر تو ساحل . ان شاا.. همیشه سلامت و زنده باشید بوس

اردیبهشت 94 - فرودگاه امام - خاله مهری ( خاله مامان ) بعد از 20 سال به ایران اومدن

چشم های منتظر و مشتاق .. محبت

و خندونک نگار طبق معمول بی خواب بغل تو فرودگاه

فرحزاد - خرداد 94 با خاله مهری

برج میلاد - تابستان 94 با خاله مهری

خرداد 94 - تولد 3 سالگی نگار جون - مهد کودک آفتاب و مهتاب

اینم تولد 3 سالگی نگار - خونه مامانجون ( به دلیل وجود مهربون خاله مهری و مهزاد جونم عده زیاد بود و مجبور شدیم به مامانجون ( مامان بابایی ) زحمت بدیم و تولد رو اونجا بگیریم  اما همه کارهارو خودم کردما.... چشمک )

راستی یه خبر خوب... جشن امسال خاله فریناز برامون یه نی نی پسر خوشگل و ناز آورد جشن آقا نیکان جشن برای همین امسال از تولد خوب فیلم و عکس ندارم آخه همیشه زحمتش با خاله بود و امسال حسابی حواسش به نیکان بود .غمگین  زیبا ان شا..  زیر سایه پدر و مادرش زنده باشه محبت

اینم کیک تولد نگار جون که برای مهد کیتی و برای خونه باب اسفنجی سفارش داده بودن خانم بوس

اینم یه عکس تصادفی:

بعد از حموم خسته :

یه مدت عادتت شده بود بری زیر تشک !!!!!

عاشـــــــــــــــــــقتم بوس بوس بوس

 تا اینجا مطالب یک سال تاخیرو  گذاشتم  بازم سعی می کنم زود زود آپ کنم و عکس هارو بذارم دختر ناز و خانومم. دوستت داریم  عزیزم. بووووووووووووووووووووس

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)