چند تا عکس از خاطرات زیبا
عزیزم
چند تا عکس هست که مربوط به قدیم تر میشن... زمانی که مامان به دلایلی یه مدت طولانی نتونسته بود بیاد و وبتو آپ کنه. اما دلم نیومد که برات اینجا نذارمشون قشنگم:
تقریبا دو ماهه بودی عشقم. از حمام اومدی تو بغل مامان بزرگ
در حال خشک شدن. خیلی خواستنیه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
بدون شرح!!!!!!!!!!!!!!
از دست بابایی! آخه نمیگی یه وقت بچه خدای نکرده زبونم لال بیفته؟
تو راه رفتن به فشم باغ بابایی اینا
فشم - زمستان 91 - نگار خوش تیپ
اینم آدم برفی که با عمو تقی اینا ( تقریبا 30 نفر آدم ) ساختیم
بهتر شد!!!
خسته و یه کمی معذب دستش رو شونه های مادر.....
عزیززززم اینجا اولین باریه که بردیمت پارک (پارک آب و آتش) خیلی خوشحال و ذوق زده شده بودی
اینم عکس سه نفره که شما بخاطر باد اون وری شدی
یک بعد از ظهر سه نفره. الهی قربونت برم که سه نفرمون کردی عشقم. خدایا شکرت
خوب عزیزم دیگه باید برم چون خیلی خوابم میاد و الان دقیقا 2 ساعت از فرصت خوابیدن کنارتو از دست دادم. یعنی تو 2 ساعنه که خوابیدی و منم از فرصت استفاده کردمو وبتو آپ کردم. راستی بابایی هم تهران نیست. از همین جا می بوسمت بابایی جونم. زودی برگرد پیشمون. دوستت داریم