عکسهای آتلیه 8 ماهگی نگار جونم

عكسا رو ديروز ديدم مامانش. انقدر دلم براش ضعف رفت كه رفتم براش اسفند دود كردم هر دونه اسفند كه پريد هي گفتم اي خدا چشم بد رو ازين عروسك دور كن.

بعدشم بچه‌ها عكسارو ديدن، هي مي‌گفتن واي كه چقدر اين بچه ژورناليه و كلي قربون صدقش رفتن...

راستي اگر آتليه بهت پيشنهاد داد كه عكساش رو در جايي استفاده كنه (چون خيلي عكساش تبليغاتي شده)، بايد يه مبلغي بهت پول بده يا حاقل پول عكسارو ازت نگيره. گفتم كه در جريان باشي.
خلاصه كه ما دوست داريم. بووووووووس

مواظب خودتون باش دوستم. راستي بابايي نگاري مي‌دوني كه وبلاگ داري؟ يهو جلوش سوتي ندم

---

---

سلام خاله جونممممم
مرسسسسسی که این قدر به من لطف داری. منم خیلی دوستت دارم عزیزم. بوووووس
بابایی هم می دونه که نگارش وبلاگ داره. خیلی هم خوشحال میشم جلوش از وبلاگ نی نیش تعریف کنی تازشممم
انشاا.. به زودی همو ببینیم و خوش بگذرونیم فریناز جونم.
بوس بوس بوس