25 ماهگی عشقم
سلام نگار نازمممممممممممممممم تورو خدا مامانو ببخش اینقدر دیر آپ میکنه عزیزم. آخه این چند وقت خیلی سرمون شلوغ بووووود و اتفاقات زیادی افتاد و مجبور بودیم همش بریم مسافرت. البته خدارو شکر می کنم ان شاا.. همیشه به شما دختر نازم خوش بگذره
مامانا خاله ها دوستا .... از همتون بابت این تاخیر طولانی عذرخواهی میکنم. شرمنده همتونم... پیغام هاتونم همه رو می خوندم اما فرصت جواب دادن نداشتم. مرسی که توی این مدت به یاد من بودین مامان گلشید جون، افسانه جون، سمیرا جون، مامان نگار جون، مامان دیبا جون، خاله فرینازش، الهه جون و ..... دست همتون درد نکنه دوستای خوبم.
نگار جونم مامانی ناز شدی عشق شدی هرچی بگم کمه آخه دیگه تغییراتت زیاده و من دارم از نوشتن و ثبت کردنشون عقب می مونم. از حرف زدنت که نگووووووووو شیرین زبون شدی بیا به دیدن. از استقلالت بگم که دیگه خودت تقریبا غذا می خوری، کفشاتو پات میکنی، اسباب بازیهاتو جمع میکنی خانممممممممممم من، سفره پهن می کنی..... عاشـــــــــــــقـــــــــــــــــتم
مهدکودکتم دیگه دوست داری و یه کاری کردی که اونا هم عاشقت شدن ( یادته اولا جوابت کرده بودن از بس اذیتشون کرده بودی؟!) خلاصه که ماه شدی ماه. حالا حتما از فرهنگ لغاتت ورژن جدیدشو تو یه پست میذارم
بریم سراغ عکسهای این مدت:
افطاری خونه مامان جون:
ان شاا.. طاعات و عبادات همه مورد قبول حق واقع شده باشه. آمــــــــــــــــین
ای جووووووووووووووووونم قبول باشه خـــــــــــــانووووووووووم
دعای بعد از افطار!!! :
حالا یه کم عکس از تیریپ خوابیدنت میذارم :
وقتی مارو بیدار میکنی و شیر میخوای و بعدش اینطوری تو خواب شیر میخوری:
نمیدونم چرا اینقدر دوست داری که از جات بیای بیرون و بچرخی:
اما وقتی میخوابی خیلی ناز و معصوم میشی مامانی. عاشــــــــــــــقتم