نگار نازمون نگار نازمون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

اولین فرشته کوچولوی ناز مامان و بابا، نگار

نوروز 93 و مسافرت شمال و سرعین

1393/1/20 11:26
نویسنده : مامان نگار
696 بازدید
اشتراک گذاری

 عزیزم  امسال هم سال تحویل ما شمال بودیم به همراه مامان جون و مامان بزرگ و عموها و خاله و زن عمو و البته عمه مژی. چند روز اول اونجا بودیم و بعد اومدیم تهران و آخر هفته دوباره رفتیم  مسافرت. -سرعین- تعجب بـــــــــــله یه سفر جسارت آمیز تو این فصل به خصوص که امسال عید واقعا سرد بود و شما هم تو شمال سرما خوردی  اما به لطف خدا خوب شدی و ما با خاله فریناز و عمو مهرداد راهی سرعین شدیم. تو ادامه  عکسا رو میذارم.

شمال:

 5 دقیقه مونده به سال تحویل تو بغل عمو همایونماچ

بعد از سال تحویل در حال باز کردن کادوهااااااااا - این لوازم دکتر بازی رو خاله زحمت کشیده برات خریده عشــــــقم بلکه بتونیم ترستو از عمو دکتر بریزونیمنیشخند خاله جون دستت  درد نکــــــنه. دوستت داریــــم ماچ

نگار خانوم با بابا و عمو در حال کشف و بررسی ماهی ها!!!!!!

 در حال صحبت با ماهی ها!!!!!!!!!!!!!!!!

نیشخند

کلاه زن عمورو بده شیطووووووون  بماند که همه کلاف های زن عمو رو هم باز کرد و بافت هاشو بهم ریخت خجالت من معذرت میخوام

 

این کالسکه هم باز خاله مریم از اونجا برات خرید. مرسی خاله جون. البته ناگفته نمونه که عموها و بابایی و مامان بزرگ ها هم زحمت کشیدن عیدی و کادو از اونجا برات خریدن که متاسفانه عکساش باز تو گوشیم بود و رم بنده هم که گفتم گلاب به روتون ویروسی شد و همه از بین رفت.  دست همگی درد نکنه  همه شرمنده مون کردن. خجالت

 اینجا رفته بودیم روی پل رودخونه چشمه کیله تا جوجوها ( مرغ های دریایی ) بیان و بهشون نون بدیم  اما اون قدر باد شدیدی میومد که نمی شد زیاد بایستیم. نگران

رفته بودیم  جنگل 2000 شما هم از خواب بیدار شدی و یه دفعه  گاوهارو دیدی که کنار جاده داشتن راه میرفتن. هول شده بودی بهت می گفتیم گاو چی میگه به جای اینکه بگی موووو بلند می گفتی گاااااااااااااااو خنده  قربووووونت برم جوووووووووووجهماچبغل

اینم یه عکس از طبیعت زیبا

 آخه چند تا چند تا عینک یکی رو سرت یکی تو دستت هان؟ عمو آخه لوووووس میشه هـــــــــــــــــــــــا

دستتون درد نکنه حاج عموخجالت

آخه این فصل این بازیاست؟؟؟ از دست حاج عمووووووووووووووووعصبانی

 معمولا با مایو میشینن تو آفتاب از این بازیا می کنن نگار ما خارجیه دیگه  با شال و کلاه مجبـــــــــــــــــــــــــــــــوره که بازی کنه منتظر

حالا ول کنم نیست که خانوووووم

 

اینم  مرغ های دریایی که با وجود اون همه باد  شدید   و دریای عصبانی زن عمو اون قدر نون ریخت تا تونست بکشونتشون پایین و شرطو از عمو برد هوراتشویق

 

بستنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی  ناسیــــــــــــــــــــــــــونال خوشمزه

عاشق اینطوری نشستنتم چقدر داری خانوم میشی عشقم بغل خدایا شکرت

جوووووووووووووووووووونماچ

سرعین:

برعکس تصورمون سرعین از شمال گرمتر بود یعنی هوا تو ایران بهتر شده بود فکر کنم نیشخند یه کمی شبها سرد بود بادهای شدید داشت  اما من مجهز تر رفته بودم و کمتر  اذیت شدم.  اما واقعا شهر زیبا و تمیزیه.  طبیعت بکری داره و آبگرمش هم که دیگه نیازی به توضیح نداره. یه کمی برای نگار خانوم سخت گیری می کردن برای استخر  اما خاله فریناز به زبون خودشون راضیشون کرد و برای عشقم مایو خریدیم و با شرط درآوردن مامیش اجازه دادن ببریمش تو آب.  عزیزم عاشق شنا کردنی و من با تعجب به دست و پا زدنت نگاه می کردم. رو تیوپ که دیگه اصلا نیازی نبود بگیرمت عشـــــــــــقم. ان شاا.. که همیشه سالم و تندرست باشی و تو هر زمینه ای که دوست داری پیشرفت کنی عشقم.  اما حیف که نمیشد دوربین ببریم و ازت عکس بگیریم نازم. ماچ

از خوراکی های این شهر هرچی بگم کم گفتم. اصلا بیشتر شهر رستوران و خوراکیه اونم همه چی تازه. از سرشیر و عسل گرفته تا گوشت و مرغ. دیزی هاش حرف نداشتن. برنج ها بوی مست کننده و کباب های خوشمزه و سوپ های عالی. خلاصه همه چی عالی عالی. آدم اونجا اگه یه هفته بمونه حتما 7 8 کیلویی اضافه میکنهاسترس جای همتون خالی لبخند

 نان سنگک : تعجب

 طبق معمول نگار خانوم نفر اول فضولی:نیشخند

روز آخر رفتیم اردبیل که هم عسل بخریم و نهار بخوریم و  راه بیفتیم.  هوا سرد بود و نمه بارون میومد. رفتیم تو رستوران و بعد از نیم ساعت که اومدیم بیرون اینطوری برف نشسته بود تعجب  واقعا شوکه  شده بودیم و شک داشتیم که راه بیفتیم یا نه  اما با سلام و صلوات راه افتادیم و به لطف خدا و مهارت رانندگی بابایی و نویگیتوری عمو مهرداد فقط یک ساعت تو برف سنگین جاده بودیم. البته این یک ساعت فقط 5 کیلومتر بود  اما با اون جاده سرعت پایین بود. و بعد اون یک ساعت جاده تا تهران عالی بود. فرشته

باقی جاده:

نگار خسته و متفکر رو سقف ماشینزبان

یه هاپو دوست نگار شده بود:

 عزیزم نگارم ان شاا.. همیشه بتونیم خاطرات خوشی رو برات رقم بزنیم  عشقم.

 یادت نره من و بابایی بهترین هارو برات میخواییم  عزیزم. ماچ

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

افسانه مامان هیچکس!
21 فروردین 93 22:40
منم از اون نون سنگک میخوام خو
مامان نگار
پاسخ
بفررررررررررررررررما خاله جوووووون نووووش جووونتـــــــــــــون