اولین قطار و سفر به مشهد مقدس
عزیزم نگار نازم تو بهمن ماه که مامان بزرگ رفتن مکه و من مجبور بودم مرخصی بگیرم خدا بهمون توفیق اجباری نصیب کرد و آقا طلبیدن و راهی مشهد شدیم و بخاطر علاقه شدید مامان به قطار تصمیم گرفتیم هم خودمون هم ماشین با قطار بریم مشهد و شما برای اولین بار سوار قطار شدی عشقم.اول قرار بود با خاله فریناز و عمو مهرداد اینا بریم که متاسفانه نشد و با خاله بهاره و عمو علی اینا رفتیم
مامانی ببخشید که از حرم ازت عکس ندارم آخه اونا تو گوشیم بود و کارت حافظم ویروسی شد و ...
عکسای قطار:
نه مامانی زحمت نکش خودمون درست می کنیم واااالا
خوب همه هم که خوردنین و .....
خوشبختانه مثل مامان عاشق قطار شدی و از هواپیما راحت تر بودی
عاشــــــــــــــــــــــق این عکستم جووووووووووووووووووجه
و نگار خانوم بالا رو کشف کرد
بابا یکی نگارو از برق بکشــــــــــــــــــــــــه
نمایشگاه قرآن - مشهد:
نگار متفکــــــــــــــر:
جووووووووووووونم
تو هتل هم دختر خوبی بودی و با سی دی هات مشغول بودی و بازی می کردی عشق مامان. مرسی
آخه با کی این قدر جدی حرف میزنی جوجه؟!
آخه اینجا جای نشستنه؟؟؟؟؟
داری چی سفارش میدی آخه مامانی؟ گوشیو بذار جان مامان
کلا تو این سفر خیلی دختر خوبی بودی گلم با اینکه خاله بهاره اینا دیر تر بهمون ملحق شدن و شما خیلی وقت بود که ندیده بودیشون، اما خیلی زود باهاشون اخت شدی عشقم.
عاشقتـــــــــــــــــــم