نگار نازمون نگار نازمون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

اولین فرشته کوچولوی ناز مامان و بابا، نگار

23 ماهگی و یه عالمه شیرین زبونی و عکس

عزیز دل ماما داری بزرگ میشی مامانی. منم نگران از این همه سرعت زندگی و اینکه بهت نمیرسم. تو داری تند تند میری بالا و من از این پایین دارم با اشتیاق و نگرانی پا گرفتنتو تماشا می کنم و منتظر اوج گرفتنتم. نگرانم از اینکه تو این مسیر اشتباهی کوتاهی کنم یا نتونم اونطوری که میخوای همراهت باشم.  اما اینو بدون عشقم همیشه و همیشه باهاتم و برات بهترینهارو میخوام. مامانی اون قدر شیرین شدی ماشاا.. که نگووووو  دیگه یواش یواش داری جمله میگی. وقتی چیزی میخوای که میدونی ممنوعه با ناز و با الفاظ بابایی جونم و مامانم صدامون میکنی و ما هم که دیــــــگه مگه میشه بهت نه بگیم. وقتی بابایی از سر کار میاد میدوی میری دم در و تند تند بابایی بابایی میکنی و...
17 خرداد 1393

مهد کودک دوستت ندارم!!!

سلام دوستا و مامانای خوب و گلم بازم  یه عالمه تاخیر داشتم ببخشید  اما واقعا سرم شلوغ بود.  از یه طرف  قرار شد از اول سال نگارو بذاریم مهد کودک  که خودتون حتما میدونین گشتن و انتخاب یه مهدکودک خوب چقدر کار پر استرس و سختیه.  داستان از این قرار بود که دکتر نگار جون بخاطر اینکه نگار اجتماعی بشه  خیلی اصرار داشت که نگار بره  مهد کودک . خلاصه ما هم گشتیم و گشتیم تا بعد بازدید از چند تا مهدکودک بالاخره یه مهد کودک خوب سه ستاره درجه یک انتخاب کردیم و نگارو با سلام و صلوات گذاشتیم اونجا    ..... اما..... نگار نمیدونم مامانی چرا اینقدر داری مقاومت میکنی عشقم. کاشکی میشد برم تو دلت قلبت تو چشمات...
17 خرداد 1393

13 بدر 93 - بوستان نهج البلاغه

سلام عشقم. امسال 13 بدر با  مامان بزرگ اینا رفتیم بوستان نهج البلاغه و شام بیرون...  اما بازم عکسا بیشترشون تو گوشی بنده بود و همه  از بین رفت. آخه چقدر بستنی دوست داری تو مامانی نووووووووووش جوووووووووووووونت  عزیزم  وقتی میری تو زمین بازی فقط به هوای بستنی میشه آوردت بیرون خاله خاله خاله آخه چند تا بستنی؟ بســـــــــــــــــــه ان شاا.. همیشه  سلامت و شاد و پر انرژی باشی عشقم   ...
20 فروردين 1393

نوروز 93 و مسافرت شمال و سرعین

 عزیزم  امسال هم سال تحویل ما شمال بودیم به همراه مامان جون و مامان بزرگ و عموها و خاله و زن عمو و البته عمه مژی. چند روز اول اونجا بودیم و بعد اومدیم تهران و آخر هفته دوباره رفتیم  مسافرت. -سرعین-  بـــــــــــله یه سفر جسارت آمیز تو این فصل به خصوص که امسال عید واقعا سرد بود و شما هم تو شمال سرما خوردی  اما به لطف خدا خوب شدی و ما با خاله فریناز و عمو مهرداد راهی سرعین شدیم. تو ادامه  عکسا رو میذارم. شمال:  5 دقیقه مونده به سال تحویل تو بغل عمو همایون بعد از سال تحویل در حال باز کردن کادوهااااااااا - این لوازم دکتر بازی رو خاله زحمت کشیده برات خریده عشــــــقم بلکه بتونیم ترستو از عمو دک...
20 فروردين 1393

چهارشنبه سوری 92

سلام عشقم. دومین چهارشنبه سوریت  مبارک باشه عشقم. امسال چهارشنبه سوری دعوت بودیم خونه خاله بهاره اینا و  خیلی خوش گذشت.  واقعا زحمت کشیده بودن. دستشون درد نکنه. جای همتون خالی خاله هاااااا  اما ببخشید بازم عکس کم دارم برا اینکه بیشترش تو گوشیم بود عاشق آتیش بازی شده بودی نازم بر عکس تصور من که فکر می کردم میترسی اصلا نمی ترسیدی و فشفشه هارو دستت می گرفتی و تند تند تکونشون میدادی  قربونت برم  الهی اینم یه عکس که از روی آتیش با بابایی پریدی عشقم اصلا واضح نیست   اما دلم نیومد  نذارمش عشقم سرخی من از تو، زردی تو از من  آتیش ان شاا.. همیشه  سلامت و شاد باشی نگار نا...
20 فروردين 1393

دومین نوروزت مبارک نگار همیشه بهارم

در پرتو الطاف ایزد منان نوروز فرخنده بر روزگار خرمتان مبارک و بهار شوق انگیز بر قامت سبز وجودتان شکوفه باران باد . . .  نگارم عزیزم جونم  عمرم دختر ماهم یکی یدونه ام زندگیم دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند . . . پروردگارا خدایا بارالها در این سال نو و همه سال به خواب عزیزانم ارامش به بیداریشان اسایش،به زندگیشان عافیت،به عشقشان ثبات،به مهرشان وفا به عمرشان عزت،به رزقشان برکت،و به وجودشان صحت عطا بفرما یا رب آمــــــ...
20 فروردين 1393

ولیمه

 عزیزم از ولیمه مامان بزرگ  خیلی عکس  ندارم آخه  من و بابایی و خاله  خیلی درگیر کارا بودیم و نشد زیاد تو هتل ازت عکس بگیریم.  مامان بزرگ ببخشید.  اما عاشق این بودی که اینجا بشینی و ازت عکس بگیریم. باز خدارو شکر اجباری هم که شده عکس گرفتیم:  مامان بزرگ  خیلی دلم برات تنگ شده بود وقتی رفته بودین مکه.  زیارتتون قبول . دوسست داریــــــــــــــم ...
20 فروردين 1393

نقاشی بازم نقاشی

 عزیزم جونم زندگیم  نگار هنرمندم خیلی نقاشیو دوست داری  عزیزم. نمی دونم باید به این علاقه ات کی و چطوری جواب بدم که استعدادت از بین نره.  اما مطمئن باش من و بابایی تحقیق می کنیم و به زودی کشفت می کنیم  عزیزم عاشق زن عموت هستی البته ما هم همه دوستش داریم  اما شما دو تا واقعا عاشقانه همدیگرو دوست دارین  خدا مهربون ترتون کنه ان شاا..   تازه از بوم زن عمو هم استفاده میکنی  و بخاطر  همین علاقه شدید هیچ برخوردی با سرکار نمیشه اون قدر با آرامش و عشق قلم دست میگیری و مشغول میشی که دلم نمیاد حتی صدات کنم مبادا خلوتت بهم بخوره تازه مثل زن عمو  آواز هم زمزمه می کنی وای عاشق...
20 فروردين 1393

اولین قطار و سفر به مشهد مقدس

 عزیزم نگار نازم تو بهمن ماه که مامان بزرگ رفتن مکه و من مجبور بودم مرخصی بگیرم خدا بهمون توفیق اجباری نصیب کرد و آقا طلبیدن و راهی مشهد شدیم و بخاطر علاقه شدید مامان به قطار تصمیم گرفتیم هم خودمون هم ماشین با قطار بریم مشهد  و شما برای اولین بار سوار قطار شدی عشقم.اول قرار بود با خاله فریناز و عمو مهرداد اینا بریم که متاسفانه نشد و با خاله بهاره و عمو علی اینا رفتیم مامانی ببخشید که از حرم ازت عکس ندارم آخه اونا تو گوشیم بود و کارت حافظم ویروسی شد و ... عکسای قطار: نه مامانی زحمت نکش  خودمون درست می کنیم واااالا خوب همه هم که خوردنین و ..... خوشبختانه مثل مامان عاشق قطار شدی و از هواپیما راحت تر بودی ...
20 فروردين 1393